مقاله با موضوع عدالت در حقوق
تعريف عدالت
«عدالت» مفهومي است كه بشر از آغاز تمدن خود ميشناخته و براي استقرار آن كوشيده است.([۱]) مشاهده طبيعت و تاريخ رويدادها، و انديشه در خلقت، از ديرباز انسان را متوجه ساخت كه آفرينش جهان بيهوده نبوده و هدفي را دنبال ميكند.([۲]) انسان نيز در اين مجموعه منظم و با هدف قرار گرفته و با آن همگام و سازگار است. بنابراين، هر چيزي كه در راستاي اين نظم طبيعي باشد، درست و عادلانه است.حقوق نيز از اين قاعده بيرون نبوده و مبناي آن در مشاهده موجودات و اجتماعهاي گوناگون است. پس، از ملاحظه «آنچه هست» ميتوان به جوهر «آنچه بايد باشد» دست يافت. به بيان ديگر، در شيوه ارسطويي جستجوي عدالت، واقعگرايي و پايه آن مشاهده و تجربه است.
عدالت، به معني خاص كلمه، برابر داشتن اشخاص و اشياء است. هدف عدالت هميشه تامين تساوي رياضي نيست. مهم اين است كه بين سود و زيان و تكاليف و حقوق اشخاص، تناسب و اعتدال رعايت شود. پس، در تعريف عدالت ميتوان گفت: «فضيلتي است كه به موجب آن بايد به هر كس آنچه را كه حق اوست داد.»
روميان و نفع مشترك
تعريف ارسطو در نوشتههاي اولپين([۱۲]) و در كتاب ديژست مورد قبول واقع شده سيسرون عامل ديگري بر آن ميافزايد و ميگويد: «بايد به هر كس آنچه را سزاوار است داد، مشروط بر اين كه به منافع عمومي زيان نرسد». اصطلاح «نفع مشترك» يا «نفع عموم» كه در تعريف سيسرون آمده است، از آن پس در بيشتر رسالههاي حقوق و اخلاقي تكرار شد و ميتوان گفت كه ساير تعريفها، با اندك تفاوت، همان است كه ارسطو فيلسوف يوناني گفته و حقوقدانان رومي كامل ساختهاند.
اختلاف در تشخيص عدالت
اگر قواعد عدالت، به صورت نوعي و كلي، مبناي حقوق قرار گيرد و از داوريهاي فردي ممتاز شود، مشكل مهم، تشخيص راه استنباط و احراز اين قواعد است: يعني بايد ديد چگونه ميتوان احكام عادلانه را به دست آورد و چه مقامي براي اين تشخيص صلاحيت دارد؟
در برابر اين پرسش، پاسخ مسلم و قطعي وجود ندارد و شايد بتوان ادعا كرد كه از پيچيدهًترين مسايل فلسفه حقوق است. در اين مورد نظراتي وجود دارد، از جمله:
۱ ـ بعضي گفتهاند قواعد عدالت بايد، به حكم عقل و از راه تحليل مسايل اجتماعي و آرمانها، استخراج شود. اساس اين نظر را ـ كه بر پايه طبيعت اشياء و نظم عمومي جهان و هدف آفرينش قرار دارد ـ در آغاز گفتار آورديم و ديديم كه چگونه ميتوان از آنچه هست به مفهوم عدالت دست يافت.
: قلمرو حقوق و عدالت
گرايش قواعد حقوق به سوي عدالت
حقوق و عدالت دو همزاد تاريخياند: يونانيان اين اتحاد را پيش از ديگران دريافتند و روميان، دنباله انديشه آنان را گرفتند.
ژوستينين، حقوق را هنر دادگستري و پندار نيك ميناميد. به گفته مشهور، دولتي پايدار ميماند كه اقامه عدل كند و در رفتار خود جانب انصاف را از دست ندهد. ولي امروز عدالت براي حقوقدان، آرماني است كه قوانين بايد از آن الهام بگيرد. يعني، دو مفهوم حقوق و عدالت، در عين حال كه با هم پيوند نزديك دارند، از هم جدا شدهاند. به بيان ديگر، نظمي كه به وسيله حقوق برقراري ميشود، پيوسته در حال حركت و تحول است و به سوي كمال ميرود، كمالي كه غايت آن عدالت و نيكي است.
بازدیدها: 6