مقاله با موضوع عدالت
درباره كرامت انسان احترام به شخصيت او و اراده انسان و اينكه هيچكس برديگري سلطهاي ندارد، حكما، علما و پيامبران الهي از ديرباز داد سخن داشتهاند. اومانستهاي فعلي ميگويند آنچه از حقوق بشر ميدانند ناشي از افكار مسيح است. حتي يكي از نويسندگان بزرگ حقوق عمومي فرانسه دوگين ميگويد: <مسيح به ما انسانيت را آموخت و شرافت آن را به ما ياد داد.> احكام اسلامي هم از چنين مواردي سرشار است. اشرف مخلوفات و كسي كه خليفه خدا بر زمين است، طبيعي است كه داراي حقوقي است كه هميشه بايد محترم باشد. راجع به <جان انسان> نيز احكام زيادي وجود دارد. اين نكته را من در قالب تذكر به قضاتي كه با دست گشاده حكم به اعدام ميدهند ميگويم كه بدانند چه مسووليت سنگيني دارند. اولين چيزي كه در معاد سوال ميشود راجع به خون انسانها است. كه آيا خون كسي را هدر دادهاند يا نه، بنابراين قضات بايد بسيار با احتياط رفتار كنند.
مساله <كرامت انساني> از سه قرن پيش يا كمي قبلتر، شكل ديگري به خود گرفت و وارد زندگي اجتماعي انسان شد و به عنوان يك ابزاري براي حمايت از حقوق انسانها در مقابل قدرت دولتها و كساني كه برآنها سلطه پيدا كرده بودند، به كار رفت. دليلش هم اين بود كه در قرارداد اجتماعي، <روسو> چنين ابراز عقيده كرده بود كه اگر يك دولت ملي سركار باشد، چون اراده آن، اراده خود اشخاص است، احتمال هيچگونه ظلمي نميرود. بنابراين ملت ميتواند تمام حقوق را به دولت واگذار كند و در پناه امنيتي كه دولت بهوجود ميآورد، زندگي كند.
قواعد حقوق بشر حاوي يك سلسله احكام مثل آزادي بيان، منع شكنجه و اصل برائت است. ولي همه اين قواعد مبتني بر ۳ قاعده اصلي است: آزادي، برابري، عدالت.
توضيح مختصري درباره هركدام از اين ارزشها ميدهم و آنگاه هر سه را با هم مقايسه ميكنم.
در توصيف آزادي اينكه جزو آرمانهاي اصلي بشر است، ترديدي وجود ندارد. <كانت>، حكيم چيره دست آلماني، در نقدي از عقل بشر، احكام آن را به دو دسته تقسيم ميكند: احكام عقل نظري و احكام عقل عملي.
عقل نظري، احكامي است كه در نتيجه استدلال و تمثيل و استقرا و تحليل و تجزيه عقل از رويدادهاي خارجي به دست ميآيد. اما احكام عقل عملي آن چيزي است كه وجدان آدمي دستور ميدهد. كانت معتقد است احكام عقل عملي به نظري چيره است. چون به طور مستقيم از وجدان انسان سرچشمه ميگيرد. حكماي ما (ايرانيان)نيز در مورد ارتباط قرآن با ساير احكام مذهبي از همين استدلال بهره جستهاند. آنها براين نظرند كه احكام قرآن به طور مستقيم بر نهاد پيامبر نازل شده، ناب و زلال است و هيچگونه عقل بشري در آن دخالت ندارد. ولي بقيه احكام مذهبي ولو اينكه در سند آن هيچ شكي نباشد با عقل و استدلال بشر مخلوط است. بنابراين اگر برفرض، اختلاف نادري بين قرآن و احكام مذهبي بهوجود آمد، قرآن ترجيح دارد.
افلاطون ميگويد عدالت عبارت است از وضع شي در ماخوذ عليه. يعني هر چيزي سر جاي خودش باشد.
از لحاظ اجتماعي تنها كساني ميتوانند به عدالت برسند كه در دامن فلسفه بزرگ شده باشند. اين نظريه در فرهنگ اسلامي هم وارد شده و خيليها همچون مولوي از آن تقليد كردهاند.
ارسطو عدالت را به دو دسته خاص و عام تقسيم كرده است. عدالت خاص يعني اينكه حق هر كسي را بدهند. اين مفهوم هم در فرهنگ اسلامي وارد شده است. خصوصيت نظريه ارسطو اين است كه زاويه تشخيص را بر مبناي تجربه قرار داده است.
هگل عدالت را اينگونه تعريف ميكند: <آن چيزي كه دولت ميگويد، عدالت است.> فقدان و فساد اين نظر مورد توجه بسياري حكماي بعد از او قرار گرفته است، اما برتراندراسل، هنيرو و ديگران اكثريت را ملاك قرار دادهاند و گفتهاند عدالت چيزي است كه وجدان عمومي آن را عدالت بداند. راسل ميگويد امري كه اگر اجرا شود، كمترين نارضايتي را به وجود بياورد، عدالت است.
بازدیدها: 6