پروپوزال بررسي رابطه هوش عاطفي مديران با فرهنگ سازماني يادگيرنده دراداره كل پست استان آذربايجان شرقي

رابطه بين هوش عاطفي مديران و فرهنگ سازماني

– مقدمه

مدتهاست مردم درباره هوش هيجاني حرف مي زنند اما قادر نبوده اند آن را كنترل و از آن استفاده كنند. ما بيشترين قسمت از انرژي خود برا ي خود – بهبودي 1 را به كسب معلومات تجربه، هوش شناختي2 و تحصيلات اختصاصي مي دهيم. اين كار زماني عالي مي شود كه بتوانيم هيجان هاي خود، هيجان هاي ديگران و تاثير عميقي را كه بر زندگي روزمره ما دارند به طور كامل درك كنيم. فكر مي كنيم كه فاصله زياد بين محبوبيت هوش هيجاني به عنوان يك مفهوم و كاربرد آن در جامعه، دو علت دارد:

علت اصلي اين است كه مردم آن را متوجه نمي شوند و نمي فهمند. آنها هوش هيجاني را اغلب با كاريزما و اجتماعي بودن اشتباه مي گيرند. علت دوم اين است كه آنها فكر مي كنند انسان ها هوش هيجاني را يا به طور كامل دارند يا اصلا ندارند

– بيان مساله

سالها قبل ، صحبت از هوش شناختی (IQ) و چگونگی سنجش آن مورد توجه اكثر متخصصین در جهان محسوب مي گرديد. اما در دهه ی کنونی در تمامی محیط های کاری علی الخصوص سازمان های آموزشی، هوش عاطفي بعنوان پارادایم فکری اکثر متخصصین منابع انسانی گردیده است؛ بطوريكه  اظهار می دارند80 درصد موفقیت های افراد در سرکار به هوش عاطفي آنها وابسته است و تنها 20 درصد آن به بهره هوشی مربوط مي شود. با اين حساب ، هوش عاطفي، اصطلاح فراگیری است که مجموعه گسترده ای از مهارت ها و خصوصیات فردی را در برگرفته و معمولا ً به آن دسته مهارت های درون فردی و بین فردی اطلاق می گردد که فراتر از حوزه مشخصی از دانش های پیشین ، چون هوشبهر و مهارت های فنی یا حرفه ای است

در برخي از تحقيقات نيز نشان داده شده كه توانايي هوش عاطفي باعث مي شود تا يک جو سازماني مناسب بر اي پرورش بيشتر استعداد کارکنان ايجاد شود و در نهايت منجر به  فراهم شدن شرايطي به

منظور پياده سازي فرهنگ سازماني يادگيري در سازمان ها مي گردد، که به عنوان يک مزيت رقابتي در دنياي رقابتي مطرح مي باشد. پس مي توان گفت که با وجود اينکه نيروي محرک تحولات در قرن بيستم هوش عقلي يا منطقي بوده است، اما طبق شواهد موجود در آغاز قرن بيست و يکم هوش عاطفي موجب تحولات روزافزون خواهد بود

– نظريه آكادمي هوش عاطفي دانيل گلمن

بر اساس نظريه آكادمي هوش عاطفي دانيل گلمن، هوش عاطفي مشتمل بر 4 بعد مي باشد :

  خودآگاهي : آيا مدير مي تواند به طور صحيح احساسات خود را در هر زمان كه بروز مي كند تشخيص دهد؟ شكل خود آگاهي عاطفي ، خودآگاهي صحيح از خود ، اعتماد به خود . خودآگاهي يا تشخيص احساسي در هر زمان كه در حال وقوع است ، بخش مهم و كليدي هوش هيجاني را تشكيل مي دهد. توانايي كنترل و اداره لحظه به لحظه احساس ها نشان از درك خويشتن و بصيرت روان شناسانه دارد. مديران و رهبراني كه درجه اي بالا از خود آگاهي دارند ، با خود و ديگران صادق هستند و مي دانند كه چگونه احساس هايشان بر آنها ، ساير مردم و عملكرد شغلي شان تاثير مي گذارد .آنها با يك احساس قوي از خودآگاهي ، اعتماد به نفس و در استفاده از قابليت هايشان  كوشا هستند و مي دانند چه وقت درخواست كمك مي كنند .

خود مديريتي : آيا مدير مي تواند احساسات خود را به سمت نتايج مثبت مديريت كند ؟ همانند خود كنترل عاطفي ، وظيفه شناسي يا وجدان كاري، سازگاري، انگيزه توفيق طلبي، ابتكار عمل. كنترل و اداره احساسات مهارتي است كه بر پايه خود آگاهي شكل مي گيرد . مديران و رهبران قادرند محيطي از اعتماد و انصاف خلق كنند. عمل خود نظم دهي به دلايل رقابتي بسيار مهم است، زيرا در محيطي كه سازمان ها مستهلك مي شوند و فناوري با سرعتي گيج كننده تغيير شكل مي يابد  فقط افرادي كه بر هيجان هايشان تسلط يافته اند، قادر به انطباق با اين تغييرها هستند.

رابطه هوش عاطفي و اثر بخشي مديران

      برخي از مديران به خاطر رابطه ضعيف خود با ديگران قادر نيستند بازخورد دريافت كنند و به بازخوردها پاسخ درست بدهند.

مديران اثر بخش و موفق تقريباً در تمام جنبه ها با اين مديران متفاوت هستند. آنان نقش رهبر را ايفا مي كنند، بنا به نظر ((گولمن)) رهبر قوي و مؤثر كسي است كه الهام بخش است، انگيزه ايجاد مي كند و تعهد بوجود مي آورد، قابليت هاي هوش عاطفي خود را به طور پيوسته تقويت مي كند و با توجه به نياز، سبك هاي رهبري را تغيير مي دهد( ديربورن1 ،2002). مديران موفق برانگيزاننده هاي خوبي هستند. در يك كلام، مديران موفق تأكيد بر ارتقاي هوش عاطفي وپرورش قابليت هاي عاطفي دارند

بازدیدها: 11

18,000 تومان