پروپوزال بررسی مقایسه¬ای هوش هیجانی در سالمندان موفق و ناموفق شهرستان رفسنجان

 

1)       مقدمه

امروزه هوش هیجانی دو حوزه ی گسترده دارد. یکی جنبه روان‏شناختی که در آن هوش هیجانی به عنوان یک ویژگی یا خصیصه شخصیتی به محسوب می شود و دیگری تحقیقاتی تجربی هستند که به صورت دقیق و جامع این مفهوم را مورد مطالعه قرار داده و روش های ارزیابی معتبری برای سنجش آن ارئه کرده‏اند. گسترش روزافزون استفاده از هوش هیجانی در زمینه‏های مختلف نظیر آسیب‏شناسی روانی، تعلیم و تربیت، روابط بین‏فردی، موفقیت و عدم موفقیت، رضایت حرفه‏ای و شغلی، سلامت جسمی و بهزیستی روانی نشان می‏دهد که توجه به این مفهوم در کنار هوش منطقی و شناختی روز به روز گسترش یافته است، اما با وجود این گسترش در مورد تعریف و نحوه سنجش آن، تنوع و تفاوتهایی در بین پژوهشگران دیده می‏شود(شاپیرو، 1997؛ ویزینگر، 1998؛ بول و وایتهد، 1992؛   کوهن و همکاران[1]، 2009). از نظر تاریخی هوش هیجانی ریشه در مفهوم هوش اجتماعی دارد که برای اولین بار ثراندیک در سال 1920 مطرح کرد(گل پرور و همکاران، 1384). ثراندیک هوش هیجانی را توانایی مهم و مدیریت انسانها برای عمل به شیوه‏ای خردمندانه در روابط انسانی تعریف کرده است. پس از ثراندیک، گاردنر(1993) هوش اجتماعی را به عنوان یکی از هفت حیطه در نظریه هوش چندگانه خود معرفی کرد(اسعدی و همکاران، 1389). به نظر گاردنر[2] (1993) هوش اجتماعی متشکل از هوش درون ‏فردی و بین‏فردی است. هوش درون‏فردی، توانایی هوشی فرد برای مواجهه با خویشتن و توانایی ابراز مجموعه‏ای‏ پیچیده و کاملا متمایز از احساسات است. در مقابل هوش بین‏فردی با توانایی هوشی فرد برای مواجهه با دیگران و توانایی احساس کردن و تمیز قایل شدن در بین دیگر افراد و به ویژه بین اخلاق، منش، انگیزه و هدف و نیت آنهاست. هوش هيجاني، مؤلفه تازه اي است كه محققان بسياري به كاربرد آن در امور مختلف علاقمندند، تئوري هاي هوش هيجاني ديدگاه نويني را درباره پيش بيني عوامل موفقيت در زندگي، از جمله مقابله كارآمد با عوامل فشارزا فراهم مي آورد. هوش هيجاني بيانگر ابعاد هيجاني، شخصيتي و اجتماعي هوش است كه اغلب بر فعاليت هاي روزمره مهمتر از ابعاد شناختي مورد توجه قرار گرفته است(گلمن، 1998؛ هویزاوی و عنایتی، 1389). در کشورهای در حال توسعه از جمله ایران، با توجه به افزايش ميزان اميد به زندگي و کاهش میزان باروری در دنیا، جمعيت سالمندان بطور قابل توجهي در حال افزايش است، به نحوي كه در بين گروه هاي سني مختلف، سالمندان بيشترين نرخ رشد را دارند(سازمان جهانی بهداشت[3]، 2010،   سعیدی و همکاران، 1389). بویژه در ایران با توجه به جوان بودن جمعیت، بطور جدی تری با افزایش جمعیت سالمندان مواجه خواهد شد. در این باره سرشماري هاي كشوري انجام شده در ايران نيز اين افزايش قابل توجه جمعيت سالمندان را مورد تائيد قرار

[

1)       بیان مسأله

عبارت هوش هیجانی ابتدا در سال 1985 توسط وین پین[1] مطرح و توسط دانیل گلمن[2] در سال 1995 محبوبیت یافت. بیشترین پژوهش ها در این زمینه توسط پیتر سالووي[3] و جان مایر[4] در دهه 90 صورت گرفته است. سالوی و مایر پس از گاردنر از اولین کسانی بودند که مفهوم هوش هیجانی را معرفی و مطرح کردند. آن ها معتقدند هوش هیجانی توانایی افراد برای مواجهه با هیجان های خودمی باشد.آنها هوش هیجانی را به عنوان زیر مجموعه‏ای از هوش اجتماعی تعریف کردند که شامل توانایی تشخیص و نظارت بر احساس و هیجان های خود و دیگران، توانایی تمیز بین احساسات و هیجان های خود و دیگران و استفاده از این اطلاعات برای هدایت تفکر و اقدامات خود فرد می‏باشد(سالوی و مایر[5]، 1997). پس از این گلمن در سال 1995 با پذیرش تعریف سالوی و مایر پیشنهاد کرد که هوش هیجانی شامل توانایی‏هایی است که می‏توان آن ها را به عنوان خودآگاهی، مدیریت و مهار هیجان ها، برانگیختن خویش، همدلی و دستکاری و اداره روابط طبقه‏بندی کرد.

هوش هیجانی مجموعه مهارت های مرتبط با هم که مشتمل بر توانایی ادراک دقیق، ارزیابی و ابزار هیجان ها، توانایی دسترسی و یا ایجاد احساسات به منظور تسهیل تفکر یا افکار، توانایی فهم هیجان ها و دانش هیجانی و توانایی تنظیم هیجان ها به منظور رشد هیجانی و عقلانی می‏باشد(مایر و سالوی، 1997). چنانکه در تعریف فوق نیز مشخص است، مایر و سالوی هوش هیجانی را مرکب از چهار بعد، توانایی درك و تشخیص دقیق هیجان هاي خود و دیگران، توانایی استفاده از هیجان ها براي تسهیل تفکر، توانایی درك معانی هیجان ها و توانایی مدیریت و اداره کردن هیجان ها معرفی کرده‏اند(مایر و سالووي، 1997). گلمن از عنوان هوش مشتمل بر هيجان استفاده كرد و براي آن پنج حوزه ي شناخت شامل: هيجانات خود، اداره كردن هيجانات، برانگيختن خود، تشخيص هيجانات در ديگران و كنترل ارتباط را در نظر گرفت(حقانی و همکاران، 1390). نتيجه اينكه، هوش هيجاني مجموعه اي از قابليت ها، شايستگي ها و مهارت هاي غير شناختي است كه منجر به افزايش توانايي فرد در كنارآمدن با اضطرارها و فشارهاي محيطي مي شود(Ciarrochi. Et.al.، 2001) و با ساير مهارت ها و ویژگی ها مثل شادماني، انگيزش و قابلیت هاي درگير شدن در روابط اجتماعي مرتبط است(Aghayar & Sharifi daramadi، 2009).

در مورد تقویت هوش هیجانی و افزایش آن، نظرات مختلفی وجود دارد ولی آنچه به صراحت می توان برآن تاکید کرد این است که حتی اگر نتوان هوش هیجانی افراد را تغییر داد، شاید بتوان به افراد، مهارت هاي هیجانی را آموزش داد و به معلومات آنها در این زمینه افزود. مایر معتقد است: هوش هیجانی یک نوع ظرفیت روانی براي معنا بخشی و کاربرد اطلاعات هیجانی است(Scheibe, S. & Carstensen, L.، 2009). افراد در مورد هوش هیجانی داراي ظرفیت هاي متفاوتی هستند: بعضی در حد متوسط و بعضی دیگر توانمند هستند. قسمتی از این ظرفیت، غریزي و قسمتی دیگر حاصل آن چیزي است که از تجارب ناشی می شود و همین قسمت است که می توان به وسیله کوشش، تمرین و تجربه ارتقا داد(Vanroy, S.، 2006). سالوي نیز معتقد است که بسیاري از مهارت هایی که قسمتی از هوش هیجانی هستند می توانند یاد گرفته شوند. روان درمانی، مشاوره، مربی گري و آماده سازي، راه هایی هستند که به وسیله آنها می توان هوش هیجانی را افزایش داد(Nelis, et.al.،2009). مفهوم هوش هیجانی به عنوان یک عامل سازمان دهنده براي تفکر و برنامه ریزي مربیان تعلیم و تربیت به اثبات رسیده است و به کوشش هاي پراکنده اي که به عنوان پیشگیري اولیه محسوب می شود، انسجام بخشیده و آنها را در یک دیدگاه متحد ارایه می دهد. در مورد اکتساب هوش هیجانی می توان گفت که یادگیري مهارت هاي هیجانی از منزل و با تعامل کودك – والد شروع می شود؛ بنابراین فرصت هاي یادگیري مهارت هاي هیجانی همیشه مساوي نیست

[1]

بازدیدها: 37

18,000 تومان